خوبم از خودم دورم. احساس کسی رو دارم که بر بلندای جهان ایستاده. احساس میکنم یک آدم تازه هستم در برابر یک دنیای بزرگ تازه. کشف هستم و سکوت. درک هستم و آرامش. خوبم. تمام ذرات وجودم از تو دورند. تمام روزهای با تو بودن دورند. تو دوری. برای تو غمی ندارم. برای رفتنت از دنیای خودم غمی ندارم. برای تو بهترین را میخواهم. چونان دوستی دور. با خاطراتی آرام و کدر. من حس یک دختر تازه بالغ را در یک غروب تابستان دارم، ما بین درختان خوب جنگلهای شمال.
Monday, July 19, 2010
I have done with it.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
-
نگران کامپیوترم هستم. حرکات ریقویی از خودش نشون میده. این جوری نبود هیچ وقت. این سگی که تو این خونه هست آدم رو عاشق خودش میکنه بسکه میفهمه !...
-
سلام من برگشتم، هنوز شادم، هنوز پوست تنم از خوشی پره، هنوز سردرد خلأ نیومده سراغم، من وارد مرحلهٔ جدیدی شدم که وقتی آدمها برای بار دوم به...
-
امروز منو گول زد، صبح که پا شدم ساعت ۷:۴۰ بود خواستم بخوابم که یهو صدام کرد گفت ببین چقدر آسمون آبیه.. حیف نیس بگیری بخوابی.. بد دیدم راس می...
No comments:
Post a Comment