Friday, July 15, 2011

به امید* زنده ایم.




فکر کن خونه داشته تو یک کشور دیگه.. آرامش نسبی.. دوست داشته.. هزار تا کار داشته.. برنامه ریزی کرده بوده واسه زندگیش..آخ که دلم خونه..
فک کن شاید میرفته ورزش.. شاید لوبیا پلو دوست داشته.. شاید نماز میخونده به شیوه خودش.. شاید ماه گذشته سمینار داشته نتونسته بره..
حالا تکلیف خونه ش و همه اسباباش چی‌ میشه؟  آیا کسی‌ رو داشته اینجا که به استادش بگه دیگه نمیاد سر کار.. چون بهش اجازه نمیدن؟
تکلیف زندگیش.. ساعت هاش.. روز هاش.. اون عمری که میتونست یه گوشه کلی‌ کار مفید کنه باهاش.. تکلیف خلاقیت هاش .. احساساتش.. روحش.. دلش.. درد هاش..
تکلیف زندگیش دست کیه الان..
از صبح دلم آشوبه..
از صبح یادم میاد که هر از گاهی‌ تو دانشکده میدیدمش..
هیچ اهمیتی نداره که دوستم بوده یا نه‌. دلم از بیگناهیشه که داره میسوزه از صبح..

***
امروز صبح که ما از خواب پا شدیم بریم پی‌ کارمون اونم از خواب پا شده.. با یه روح پاره و تن‌ خسته.. با حسی که من هرگز نمیتونم درکش کنم..پشت میله‌ها از خواب پا شده.. کاش هم بند داشته باشه.. تنهایی آدم رو دیوونه میکنه..

***

کاش یکی‌ بهت بگه حتی کسائی که هیچ وقت نمیشناختی شون از اسارت تو دلشون خونه.. شاید یادت بیاره که بیرون میله‌ها برای آدم‌ها زنده یی و فراموش نشدی.

***

به امید زنده ایم..ای جان برادر..به امید آزادی تو ..به امید آزادی همه تون..
خبر آزادیت رو که بشنویم شیرینی‌ میدیم ..جشن میگیریم..

جای تمام ستاره‌ها اشک بگذار.. 

No comments:

Post a Comment