Sunday, July 24, 2011

its so true


پسره آرامش میاره با خودش
ثبات میاره..
هیچ ترسی از حقیقت عریان نداره..
به من اهمیت میده اون جوری که دوست دارم
به من توجه میکنه اون جوری که همیشه خاستم و هیچ وقت به این خوبی نداشتم..
انگار زمان منجمد میشه وقتی احساس دوری میکنم  ازش .. کند میگذره ...
انگار هیچ وقت نمیاد اون لحظه که من برگردم خونه.
حرف زدیم که وقتی من برگشتم با هم زندگی کنیم تو خونه اون که بزرگتره
حرف زدیم که قابلمه و  آبکش بزرگ نداریم تو خونه مون.. مایکروویو نداریم.. مخلوت کن خوبه بخریم ...
گفتیم هرکی (من )  از راه اومد لباسش رو ریخت اونیکی (پسره) حرص نخوره
راجه به جزییات زندگیمون حرف زدیم.
دلم پره امشب از احساس خوب ..
 برا اینکه اون اینهمه خوبی داره تو وجودش ...
خوبی هاش از من و آدم های دیگه مستقله ..هر کی باشه و نباشه اون خوبه..

باید به خاطر کنار پسره بودن از کی تشکر کنم ؟

2 comments:

  1. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    ReplyDelete
  2. سلام تاری جونم
    اولا خیلی خیلی خوشحالم از احساس خوبت،خدا برای پدرومادر پسره خوب بخواد:د دوما مخلوت کن نه مخلوط کن:د

    ReplyDelete