فردا شما دفاع مقدس رو انجام میدی و من یه بوس گنده پشت در گذشتم که وقتی از در در آمدی محکم میچسبه به لبهات.
فردا شما به جمع کسانی که زایمان کردند میپیوندی. یک آقایی که زائید. عیبی که نداره.. وقتی بقیه مسایل خانومها برات اتفاق میافته خوب زایمانم میکنی دیگه!!! (فکر بد نکنین، سیامک پا به پای من درد میکشه و تحمل میکنه!!)
فردا شب این موقع شما آزاد هستی..و تمام روزهای فوق لیسانست خاطره شدن.. بعدش انگار نه انگار اون همه حرص و جوش خوردیم .. یهو میگی چه خوب بود.. این انجاییه که همه آدمهای جهان میرسن.. کوه میکنن، جونشون در میره بعدش میگن خوب بوداا...
من بعد از ظهر دفام یک حرف تاریخی فاضلانه زدم. یهو در کردم که: من ترجیح میدم به مسائل بیو فیزیک فکر کنم تا اینکه باغبون بشم!!
یکی اونجا بود که یادم آورد هفتهٔ پیشش حاضر بودم جونمو بدم ولی یه بعدازظهر رو تو یه باغ بیل بزنم.. ولی دیگه پای کامپیوتر در حال نمودار فاز کشیدن نباشم.. اینچنینه آدمی.. یادش میره.
بله گلم، شما فردا فارغ میشی. و ما برات یک عالمه خوشحالیم.
یه بوسی میدین؟
خوشحالم که با سوفا بهت خوش گذشته. در ضمن این کولی بازیها چیه. حالا ۲ روز اومدی فرنگ درس بخونی. هیچکی ندونه فکر میکنه به زور به قول چراغ جادو شوهرت دادن آوردن این جا. قراره خانوم دکتر شوی.خانوم دکترررررر! بذار روشنت کنم،مشکله تو اینه که روابطت رو با من کم کردی.من دوای هر دردی و کلید هر مشکلیم.
ReplyDeleteجدا از شوخی قلمت خوب ها! دوست نویسنده نداشتیم که اونم خدا به ما داد.
سلام طاهره جونم. این نوشتت (این جبر انتخابیه که من کردم ..) فوقالعاده بود. چه قدر قشنگ شروع کردی و چه قدر ماهرانه تموم کردی. خداییش آدم باحالی هستی. راست میگی که هنوز خیلی مونده تو رو بشناسم
ReplyDeleteman ke migam.. to ghabool nemikoni.. :D
ReplyDelete