از اینکه هر روز میبینم آدم تازه یی از هم جدا میشن؟ از اینکه این ترس تو من هست؟
من از رفتن تو و از جدا شدن از تو نمیترسم. جدی میگم. من از اینکه تنها هستم هم نمیترسم.
دیشب خواب دیدم ایرانم، روز قبل برگشتنمه.میدونم وقتی برگردم اینجا باز خوشحالم. میدونم اینجا بهم بد نمیگذره.. اما نمیخواستم جدا بشم. نمیخواستم بکنم. بعدش اون لحظه رسید. لحظه آخر که باید از تهمینه خدافظی میکردم. مثل مردن میموند. حس کردم یه چیزی داره از جاش کنده میشه، من قادر به کنترلش نبودم..دیشب تو خواب من جدایی رو به معنی واقعی تجربه کردم.
حالا که چی؟ هر روز در میام یه حرفی میزنم. یروز غر میزنم یه روز میگم دلم تنگه.. یروز میگم خوشحالم و هیچ غصه یی نیست.. میشه یه مدتی هیچ حرفی از حال خودم نزنم؟ آخه خودم هم نمیدونم چمه.
امشب دلم هوای خونه مامانی رو کرد. شبهای تابستون یه چادر نخی میپیچید دورش مینشست تو ایون. یه جوری به آسمون نگاه میکرد که آدم دلش باز میشد. منم با اون یه وجب قدم مینشستم کنارش یکم چادرشو میکشیدم روی خودم و حس میکردم اندازه اون پیر و آرومم. اندازه اون امنیت دارم. وقتی سرش رو میگرفت به آسمون یه دعائی میکرد من فک میکردم مگه میشه که نشه؟ خنکی هوای شب تابستون شمال کنار یه باغچه بزرگ پر درختای گنده و سیاه..با یه بویی که الان اینجا هر شب میاد..فک کنم بوی درختای خیسه..
شاید آدمها وقتی از هم جدا میشن باید به تصمیمشون احترام گذاشت و براشون دل نسوزوند. من میدونم ته این دلسوزیها ترس از جداییه.. من از مامانی جدا شدم. از تهمینه جدا شدم.. از همهٔ آدمهایی که خیلی برام عزیزن جدا شدم. فکر کنم آدم تحمل کردنم.
eee sheikh mage mishe adam delesh tang nashe ? baba hame vaghty be bachegishun fek mikonanhatman ye khateraty daran ke deltangesh beshan! hata man!!
ReplyDeletebadam man dishab khab didam barghashty vali taze umadi, khubo khosho hame shade shad budan, hata khodetam dg dalili tahe zehnet vase ....nabud :D
mibini 1 etefagho mishe az 2 ta didgahe motafavet did,
:)