۱- وقتی گودر ۲ میشه و هی هرچی میری پایین او ۲ باز سر جاشه یعنی دیگه بی خیالش شو. وقتی این حالت چند روز میمونه معنیش اینه که دیگه نوبت خودمه یه چیزی بنویسم. امروز سر کلاس شبیه سازی باز حس کردم من الان سال هاست از سر کلاس نشستن چیز یاد نمیگیرم. وسط جلسه یهو ترس برم میداره از مقدار بلد نبودنم. بعدها وقتی میشینم همونا رو میخونم خندهام میگیره از مقدار اسون بودن اون مطالب. ولی این چرخه هی تکرار میشه.. من یک سخت گیری دارم در مورد یاد گرفتن. کلا فک میکنم هرچیز جدیدی بخوام یاد بگیرم یک هیولاست که بای دیفالت من از پسش بر نمیام، بعد اینکه به غولم عادت کردم یهو میبینم که یاد گرفتمش (الان از بستنی دیشب یک عالمه مونده ، برم یکم بریزم تو ظرف برگردم).. اومدم، آیا چیزی شادی آور تر از بستنی در دنیا هست؟ (با اینکه من الان شاد نیستم؟) سر کلاس شبیه سازی یه مروری کردم کل زندگی علمیمو.. فک کردم من همیشه همینم .. سخت میگیرم ، کوفت میکنم به خودم.. بعدش که شاخ غول رو میشکنم فک میکنم هیه چه کاری بود.. این وسطا همیشه آدم به دیگران هم فک میکنه دیگه.. من یاد شریف افتادم و آدم هاش.. سیستم کارهای بزرگ و سخت انجام دادن.. سیستم زیاد درس خواندن.. کتابو جییدن.. همه تمرینها رو حل کردن.. من گم شدم. اون وسط ها.. نمیدونم ضعیف بودم یا ایده آال گرا یا چی.. به هر حال من اونجا گم شدم و لج هم کردم که پیدا نشم.. الان کجام ؟ یه جایی که همچی آروم و مفهومه. فرصت یاد گرفتن دارم. فرصت فکر کردن.. با خودم که صاف میشینم میبینم این منم که سخت میگیرم. تلفیق من سخت با شریف سخت میشه سیستم بی بازده.. نیومدم اینجا اینا رو بگم..حوصله هیچ کدوم از آدمهای دور و برم رو ندارم. سیامک میگفت مطمئنی داری پریود نمیشی، علایمش رو داری ها! الان بستنیم تموم شد. ۲- بریم سراغ رابطه.. گفت بودم در تمام رابطه هایی که داشتم یک نارضایتی همراهم بود؟ از خودم و از این آدم زرزرویی که هستم؟ یه ماسکی دارم که لبخند دایمی داره و هی عزیزم جانم میکنه و هی نشون میده که همچی آرومه و شاده و به به ما چقد خوشبختیم و من چقد هیجان دارم و تو چقد برام سوپر اکسترا عزیز و محرک هستی و هیچ کس مثل تو نیست و چقد تکی و اااه که چقد رابطمون هیجان انگیزه و چقد رابطه تماسیمون خوبه. واااای... من همینجا به جهانیان اعتراف میکنم که تصویر من از رابطه و عشق خیلی فانتزی بوده و هنوز این بخش وجودم در دوران طفولیت به سر میبره و اصلا رشد نیافته و خیلی هم کودن و حال به هم زنه. اینکه من اصلا هم خیلی وقتا اونقد که نشون میدم شاد نیسم و اصلا هم همه چی خوب نیست و اصلا هم اون آدم مقابل اینهمه که من تعریف میکنم نیست. من میخوام این ماسک مسخره رو بردارم. این ماسک الکی خوشبخت رو بر می دارم. و یک آدم معمولی می شم که یه وقتایی حوصله نداره، یه وقتایی دوست داره تنها باشه، یه وقتایی اصلا به نظرش همه چی کامل نیست، یه وقتایی از رابطه تماسی هیچ لذتی نمیبره و آااه که چقد هی نشون میده همچی کامله! "بری" تو زنان خانه دار رو یادتونه؟؟ الان دیگه میخوام برم فوتبال ببینم.. اگه این اعترافها رو نمیکردم رو دلم میموند. چند تا چیز که باید حتما تعریف کنم: مهمونی شام دیشب.. وبلاگ توکای مقدس .. و خواب هایی که دیدم.. مخصوصا خواب دیشب.. لطفا به من اصرار نکنین که سخت نگیر.. اصرار نکنین که بیا خوب شو.. والا خوبم. دلم نمیخواد همین. سخت گیری که منم.
Friday, June 18, 2010
سخت گیری که منم.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
-
نگران کامپیوترم هستم. حرکات ریقویی از خودش نشون میده. این جوری نبود هیچ وقت. این سگی که تو این خونه هست آدم رو عاشق خودش میکنه بسکه میفهمه !...
-
سلام من برگشتم، هنوز شادم، هنوز پوست تنم از خوشی پره، هنوز سردرد خلأ نیومده سراغم، من وارد مرحلهٔ جدیدی شدم که وقتی آدمها برای بار دوم به...
-
امروز منو گول زد، صبح که پا شدم ساعت ۷:۴۰ بود خواستم بخوابم که یهو صدام کرد گفت ببین چقدر آسمون آبیه.. حیف نیس بگیری بخوابی.. بد دیدم راس می...
eee.
ReplyDeleteto bazam yadet rafte ke dari khanoom doctor mishi?
ey faramooshkar........